جدول جو
جدول جو

معنی لیت کردن - جستجوی لغت در جدول جو

لیت کردن
(هُ سَ / سِ فَ کَ دَ)
له کردن. با دست فشار دادن میوه ای را تا له شود و آب افتد چون دانۀ انگوری. بسیار پختن موادی چون بادنجان و کدو و بامیه چنانکه به لزجی گراید
لغت نامه دهخدا
لیت کردن
له کردن، بسیار پختن موادی چون بادنجان و کدو و بامیه و غیره
تصویری از لیت کردن
تصویر لیت کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لخت کردن
تصویر لخت کردن
لباس های کسی را از تنش درآوردن، برهنه کردن، کنایه از غارت کردن اموال کسی
فرهنگ فارسی عمید
(نَشِ دَ / نَ دَ)
آرام کردن و غم و اندوه از دل کسی بیرون نمودن. (ناظم الاطباء). و رجوع به تسلیت و تسلی و تسلیه شود
لغت نامه دهخدا
(سَ زَ دَ)
سیلی زدن. (از تحفۀ اهل بخارا). زدن: هرگاه که گشنه یا تشنه می شده اند به مقابر اهل اﷲ میرفته اند و آن گرز را لاینقطع بر آن قبور میزده اند که مرا نان و آب ده... یک نوبت... پیش از آنکه به آن محل (مقابر اهل اﷲ) برسند آن بزرگ (صاحب قبر) بخواب یکی از مریدان رفته که باباخاکی گرسنه است و می آید که ما را لت کند. (مزارات کرمان ص 132). فرمود تا عبدالرحمن را بزدند و چندان لت کردند چنانکه بیفتاد گفتی جان در قالب نداشت. (ترجمه اعثم کوفی ص 129)، مضروب کردن یعنی زدن مهره در نرد و شطرنج.
- لت کردن سویق، آشوردن آن: سویق حاف، پست لت ناکرده.
- لت کردن ورق (در اصطلاح چاپخانه) ، یک صفحه کردن ورق
لغت نامه دهخدا
(سُ شُ دَ)
از جامه برآوردن. برهنه کردن.
- لخت کردن کاروان، ستدن دزد همه اموال آنان را به ستم. گرفتن قاطع طریق همه چیز کاروانی را تا جامه های تن او را. ربودن دزد جامه و کالای کاروان را
لغت نامه دهخدا
(خُ کَ دَ)
در تداول عامه، متفرق کردن اجزاء چیزی از یکدیگر: شیت کردن لوئی برای ساروج، از هم جدا کردن پرزهای گل نی برای ساروج. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
سیلی زدن تپانچه زدن: ... آن بزرگ بخواب یکی از مریدان رفته که باباخاکی گرسنه است و میظید که مارا لت کند، زدن مهره در نرد وشطرنج مضروب کردن، یا لت کردن سویق. بهم زدن آرد آشوردن آن
فرهنگ لغت هوشیار
رنجه داشتن رانکنیدن آزار کردن آزردن تصدیع دادن عذاب دادن معذب داشتن تعذیب رنجه داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
برهنه کردن عریان ساختن، گرفتن دزد و رواهزن همه اموال و البسه کسی یا کاروانی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیت کردن
تصویر نیت کردن
چیمیدن کامیستن آهنگ کردن قصد کردن آهنگ کردن: (ملک در سجده آدم زمین بوس تونیت کرد که در حسن تو لطفی دید بیش از حد انسانی) (حافظ. 336)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیت کردن
تصویر نیت کردن
((یَّ. کَ دَ))
قصد کردن، آهنگ کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ثبت کردن
تصویر ثبت کردن
دفترینه کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از لیست کردن
تصویر لیست کردن
إلى القائمة
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از لیست کردن
تصویر لیست کردن
Itemize
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از لیست کردن
تصویر لیست کردن
énumérer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از لیست کردن
تصویر لیست کردن
auflisten
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از لیست کردن
تصویر لیست کردن
sıralamak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از لیست کردن
تصویر لیست کردن
فہرست بنانا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از لیست کردن
تصویر لیست کردن
তালিকা করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از لیست کردن
تصویر لیست کردن
ทำรายการ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از لیست کردن
تصویر لیست کردن
orodhesha
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از لیست کردن
تصویر لیست کردن
項目を列挙する
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از لیست کردن
تصویر لیست کردن
wyliczać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از لیست کردن
تصویر لیست کردن
列举
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از لیست کردن
تصویر لیست کردن
למנות
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از لیست کردن
تصویر لیست کردن
나열하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از لیست کردن
تصویر لیست کردن
mencatat
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از لیست کردن
تصویر لیست کردن
enumerar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از لیست کردن
تصویر لیست کردن
enumerare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از لیست کردن
تصویر لیست کردن
enumerar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از لیست کردن
تصویر لیست کردن
opsommen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از لیست کردن
تصویر لیست کردن
перераховувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از لیست کردن
تصویر لیست کردن
перечислять
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از لیست کردن
تصویر لیست کردن
सूची बनाना
دیکشنری فارسی به هندی